سلام
قبل از همه عذر تقصیر . نه خودمون نت داشتیم نه دوستان و آشنایان و فامیل و صبر کردنم برای وصل شدنش به درازا کشید تا اینکه بلاخره به کافی نت محل مراجعه کردیم . همه اینا شد علت دیر نوشتن و دیر تبریک گفتن تولد عاطفه ی عزیزم که البته هیچ کدوم هم موجه نیست ولی خب عرض پوزش و خجالت و شرمساری
چه بهونه ای بهتر از نوشتن برای تبریک تولد عاطفه ی عزیزم و شروع نوشتن دوباره ی این وبلاگ متروکه
تولدت مبارک عزیزم :-* هم باید به خودت تبریک بگم هم خودم چون تولد تو یجورایی تولد منم بود و با اومدنت از بهشت به اینجا منو هم کامل و من کردی :-*
امیدوارم این خمس عمرمون رو که به هم پیوند خورد رو تا آخر عمر توی این دنیا و تا آخر بی آخر عمرون توی اون دنیا با هم خوشحال و شاد باشیم.
مرسی که به دنیا اومدی
مرسی که به دنیای من اومدی
مرسی که با اومدت به این دنیا برای من دنیای دیگه ای ساختی
تولدت مبارک عاطفه ی خوب ترینم :-*
دلم خون میخاد . خیلی زیاد . خیلی بیشترز خونی که الان تو کل دنیا جریان داره !
دلم خونیو میخاد که خودم بریزم ! با یه فلز خیلی تیز و بزرگ !
دلم خون آدمایی رو میخاد که ازشون نفرت و کینه ای دارم که فقط با خون شسته میشه !
خیلیاشون اصن حتا تو زمان من نیستن یا اصن هیچوقت همو ندیدیم یا رو زندگیه هم اثری نداشتیم ! خیلیاشونم نه !
اگر رفتم بهشت ! میگم رودخونه هایی با عسل و شیر نمیخام ! رودخونه های خون میخام که توشون جای ماهی آدمایی که اسم میبرم باشن ! و بدون اینکه گناه باشه هرکدومو روزی چند بار تیکه و پاره کنم ! اصن خون بپاشه فواره بزنه !!!!